welcome to my world



 

خانه مادر بزرگ

 

ما اهل قزوین هستیم یعنی کلاً شهرستانی هستیم مثل خیلی از تهرانی ها که شهرستانی هستند.یعنی از این شهرستانی ها که فازه تهرانی بودن گرفنشون.

 

قزوین یه شهرستان نزدیک تهران که این خیلی خوبه چون ما می تونیم تقریباً هفته ای یک بار بریم قزوین وکلی خوش بگزرونیم و همینطورم بقیه فامیل و ببینیم.و اینکه نزدیکی به پایتخت تو بیشرفت فضای شهری خیلی موثر بوده.ما جز خانواده های پرجمعیت حساب میشیم انقدر که وقتی تولد یکی از نوه ها میشه به اندازه یه مهدکودک بچه جمع میشه،و همینطورم به قول مامانم ما خانوادهی مذهبی هستیم در اون حد که روسری جزو ارکان اصلی استایل خانومامون به حساب می یاد حالا یکی شل تر یکی سفت تر.

 

ولی به قول داییم ما واقعا پتانسیل اینو دارم که کلاً دین و ایمان و همه چیز بزاریم کنار وقتی با خنده این و میگه مادرجونم میگه خاک تو سرم استغفرالله نگواینویا مثلا بعضی وقتا میگه بیاید همه با هم تو یه روز همه چیو بزاریم کنار انگار اونم از قید و بند خسته شده.

 

خلاصه که ما دوروز اخر هفته خودمون و تو شهر قزوین و خونه اقوام میگزرونیم.

ادامه مطلب


یه روز سرد زمستونی که داری با کلی ناراحتی از سر کار برمیگردی تو مترو و سرِت درد گرفته از فریاد فروشنده های مترو که دارن تلاش میکنن چیزی بفروشن و تو مدام به خودت می قبولونی که چه اشکالی داره تو این روزگار مجبورن ولی این سردرد لعنتی نمیزاره زیاد به این فکر کنی .بلند گوی مترو روشن میشه و صدای خانومه تو قطار میپیچه و تو میفهمی که رسیدی باید پیاده بشی.پیاده میشی میری بیرون باد سرد میخوره تو صورتت، صف استگاه ون شُکَت میکنه و به خودت میگی کل مسیرُ پیاده برم بهتر از اینکه تو این سرما وایستم راه می یفتی تو مسیرت یه دست فروش میبینی که گل میفروشه یه بسته کوچیک نرگس واسه خودت میخری قیمتش میشه ده هزار تومنindecisionبه خودت میگی چقدر گرون یه شاخه گل، ادم دیگه نمیتونه خودشم خوشحال کنه چه برسه به اینکه یکی دیگه بتونه خوشحالت کنه.میری به سمت ایستگاه اتوبوس مدام گلتُ بو میکنی احساس میکنی یه حس خوب بهت منتقل شد.

 

 

 سوار اتوبوس میشی و میری سمت خونه.تو اتوبوس هنذفری میزاری و یه اهنگ گوش میکنی و از پنجره اتوبوس بیرون نگاه میکنی .از اون بالا تو همه ماشینا رو نگاه میکنی هیچکس نمیفهمه که تو داری نگاهش میکنی مثل خدا که نگامون میکنه ولی ما حواسمون نیست.

میرسی خونه گرمای تو خونه میخوره به صورتت وحالتُ جا می یاره گلُ میزاری کنار تختت و میخوابی وقتی از خواب بیدار میشی بوی گل میپیچه تو بینیت ولی فرداش دیگه خبری از بوی گل نیست تو لحظه لحظه مردنشُ میبینی و میگی ای کاش انقدر زود نمیمرد اگه میدونستم هیچوقت نمیخریدمش، درست مثل دوست داشتن اشتباه یه نفر واسه یه لحظه قلب شاد از داشتن عشق خودتُ میسپاری دست یه نفر دیگه ولی لحظه لحظه مرگ این عشق میبینی.امیدوارم  عشقتون مثل گل زیبا باشه ولی عمرش مثل گل نباشهheart

 


 

خواب                                                                    Sleep                                                                                                         

 

 

 

آیا شما خوابیدنتون مشکل داره؟آیا درست شبها نمیتونید بخوابید؟

 

آیا خوابهای اشفته میبینید؟

 

والا منم نمی دونم اگر فهمیدین به منم بگید ولی چیزایی که من تا الان فهمیدم و باهاتون در میون میزارم که شاید کسایی باشن که کمتر از من بدونن یه زره اطلاعات به دست بیارن.

 

والا آدم تا وقتی که نوجوونه خیلی خوش خوابه یعنی بیخیال،راحت،آروم و بدون دغدغه میخوابه.من یادمه اون موقعها وقتی دبستان یا راهنمایی بودم می یومدم خونه یه چند ساعت بعد از ظهرمی خوابیدم بعد شبم خیلی راحت ساعت یازده میرفتم می خوابیدم.کلاس زبان که میرفتم یه چند باری کلا یادم رفت برم کلاس جالبیش اینه وقتیم بیدار میشدم اصلا یادم نمی یومد که باید میرفتم کلاس و یادم رفته.

تا وقتی که بزرگ شدم و مشکلات وارد زندگیم شد اونوقت بود که خواب دیگه اونقدر برام راحت نبود.شبها بزور خوابم میبرد و روزام به کوچکترین صدا یا نور از خواب بیدار میشدم.البته خودم میدونستم دلیلش چیه ولی فکر نمیکردم خیلی مهم باشه.همینطور که سنم بیشتر میشد بی خوابیامم بیشتر میشد.از کله سحر میرفتم دانشگاه شب که می یومدم همه ی وجودم خسته بود ولی چشمام بسته نمیشد اگرم بسته میشد خوابم نمیبرد.خوابمم میرفت صبح با یه خستگی زیاد از خواب بیدار میشدم انگار که اصلا نخوابیدم.صبحا با صدای آسانسور از خواب بیدار میشدمو دیگه نمیتونستم بخوابم یا وقتی نماز صبح میخوندم با خواب خدافظی میکردم بعضی وقتها از عصبانیت به خدا میگفتم اگه من خوابم نبره دیگه نماز نمیخونم.خلاصه که سالها این مشکلات با من همراه بودن تا الان که یکم بهتر شدم.حالا یه چیزایی که من تو این مدت تست کردم و برای من  جواب داده رو بهتون میگم.البته برای کسایی که بیخوای مزمن دارن زیاد جواب نمیده برای کسایی که خواب اروم ندارن ممکنه جواب بده.و اینکه چیزایی که براتون میزارم به ترتیب استفاده ام.

ادامه مطلب


یه روز سرد زمستونی که داری با کلی ناراحتی از سر کار برمیگردی تو مترو و سرِت درد گرفته از فریاد فروشنده های مترو که دارن تلاش میکنن چیزی بفروشن و تو مدام به خودت می قبولونی که چه اشکالی داره تو این روزگار مجبورن ولی این سردرد لعنتی نمیزاره زیاد به این فکر کنی .بلند گوی مترو روشن میشه و صدای خانومه تو قطار میپیچه و تو میفهمی که رسیدی باید پیاده بشی.پیاده میشی میری بیرون باد سرد میخوره تو صورتت، صف ایستگاه ون شُکَت میکنه و به خودت میگی کل مسیرُ پیاده برم بهتر از اینکه تو این سرما وایستم راه می یفتی تو مسیرت یه دست فروش میبینی که گل میفروشه یه بسته کوچیک نرگس واسه خودت میخری قیمتش میشه ده هزار تومنindecisionبه خودت میگی چقدر گرون یه شاخه گل، ادم دیگه نمیتونه خودشم خوشحال کنه چه برسه به اینکه یکی دیگه بتونه خوشحالت کنه.میری به سمت ایستگاه اتوبوس مدام گلتُ بو میکنی احساس میکنی یه حس خوب بهت منتقل شد.

 

 

 سوار اتوبوس میشی و میری سمت خونه.تو اتوبوس هنذفری میزاری و یه اهنگ گوش میکنی و از پنجره اتوبوس بیرون نگاه میکنی .از اون بالا تو همه ماشینا رو نگاه میکنی هیچکس نمیفهمه که تو داری نگاهش میکنی مثل خدا که نگامون میکنه ولی ما حواسمون نیست.

میرسی خونه گرمای تو خونه میخوره به صورتت وحالتُ جا می یاره گلُ میزاری کنار تختت و میخوابی وقتی از خواب بیدار میشی بوی گل میپیچه تو بینیت ولی فرداش دیگه خبری از بوی گل نیست تو لحظه لحظه مردنشُ میبینی و میگی ای کاش انقدر زود نمیمرد اگه میدونستم هیچوقت نمیخریدمش، درست مثل دوست داشتن اشتباه یه نفر واسه یه لحظه قلب شاد از داشتن عشق خودتُ میسپاری دست یه نفر دیگه ولی لحظه لحظه مرگ این عشق میبینی.امیدوارم  عشقتون مثل گل زیبا باشه ولی عمرش مثل گل نباشهheart

 


valentines dayheart

 

 

click an listenenlightened

خوب ولنتاینم با همه خوبیو بدیش تموم شد.تا اونجایی که من دیدم یه سری موافق داره یه سری مخالف بعضی ها هم هستن مثل من ممتنعاً smiley

اینایی که موافقن و واسش کلی زحمت میکشن، کادو میخرن و دوست دارن براشون کادو بخرن ،مثل دختر خاله من که اگه شوهرش براش چیزی نخره اخماش میره تو هم و منطقشم اینه که چون هیچ وقت دوست پسر نداشته و کسی براش کادوی ولنتاین نگرفته حالا نمیخواد چیزی به دلش بمونه،به نظر من یکم لوسه ولی خوب هرکسی یه جوریه دیگهcheeky

بعضی هام هستن که کلا فکر میکنن ولنتاین لوس ترین و بی مزه ترین چیزی که دیدن و هرکسی که ولنتاین کادو بگیره و بده خیلی مسخره است.

ادامه مطلب


 

 

خونه دوستم

 

دیروز رفته بودم خونه یکی از دوستام که از راهنمایی با هم دوستیم این دوستم تازه بچه دار شده و درگیر زندگی پر از مشکلاتشه.دو تا دیگه از دوستامم بودن و هرسه هم متاهل.سه تا زوج بودن که هر کدومشون یه سری مشکلات داشتن و من دیروز نظاره گر زندگیُ و روابطشون بودم.

 

 

 

 

اولی که تازه مادر شده بود درگیر دل درده بچه و هزینه های زندگی و کار شوهرش و روابطش شوهر مهربونشه angry

اینکه شوهرش بهش یکسال  خرجی نمیده و همه هزینه هاش مامانش بهش میده.اینکه شوهرش شب قبلش بی دلیل عصبانی شده وسرش داد زده.اینکه یه مادر شوهر داره که کلا باهاش نمی سازه و دلش نمی خواد ببینتش ولی مجبوره،درباره همه این چیزا غر میزد.و مدام میگفت من با یه بچه کوچولو که فقط میخواد تو بغل باشه خونه رو تمیز میکنم و غذا درست میکنم اون حق نداره که سر من داد بزنه.

 

 

 

 

دومی که یکسال بود ازدواج کرده بود از این ناراحت بود که شوهرش بی احساس اٌ مجبورش کرده با حجاب بشه.اینکه دیگه بهش محبت نمیکنه خیلی غمگینش کرده بود اینکه احساس میکرد اعتماد به نفسش اومده پایین و نیاز داره که بره مشاور.

 

 

 

 

سومی هم که تازه عروس بود وضعش معلوم بود ولی واسه اینکه از بقیه عقب نیوفته اونم از مادرشوهرش گفت که به نظر من اصلا چیزی نگفته.

فقط این وسط من بودم که ساکت بودم درباره چیزی اظهار نظر نمیکردم.فقط من بودم که روابط عروس و مادرشوهر درک نمیکردم.ولی شنیدن این حرفها برام جالب بود دخترا تا وقتی که ازدواج نکردن همش دنبال شوهر کردننُ و دنبال کسی میگردن که باهاش ازداواج کنن ولی به محض اینکه ازدواج میکنن میشینن از شوهراشون غیبت میکنن و غر میزنن که اه این چی بود دیگه ازدواج کردیم که چی بشهsurprise

با وجود همه این مشکلات ولی وقتی دوستام میبینم خوشم میاد که ازدواج کنم بعضی وقتها احساس میکنم من خیلی تنهام حرفی ندارم که با بقیه بزنم.

اون روز وقتی از خونه دوستم اومدم و نشستم تو ماشین سکوت ماشین بهم خیلی چسبید و به خودم گفتم چقدر وضعیت الانم دوست دارم من دوست ندارم ازدواج کنم(البته شایدم ازدواج کردم) وبه قول ندا یاسی زندگی سینگلی بهترینه عاشقشمlaugh

من نمیگم ازدواج بده نه اتفاقا خیلیم خوبه ولی شاید بعضی ها برا این کار ساخته نشده باشن.

یادم می یاد بچگیام همیشه دوست داشتم بیست سالگی ازدواج کنم چون فکر میکردم بیست سالگی خیلی سن زیادیه و از اونجایی که خالمم همون موقع ازدواج کرد اونُ الگوم قرار دادم.ولی الان که 6 سالی میشه من بیست سالگی رد کردم میبینم چه خوب که من اون موقع ازدواج نکردم الان که به بیست سالگیم فکر میکنم میبینم چقدر من کودن بودم چقدر تو یه فازای دیگه بود من حتی از یک سال پیشم کلی فرق کردم چه برسه به 6 سال پیش.

خلاصه اینارُ گفتم  که بگم نگران ازدواجتون نباشید  به نظر من یه ازدواج خوب بالای سی سالگی بهتر از یه ازدواج معمولی تو 20 سالگی.

مدام فکر نکنید که باید قبل سی سالگی برم خونه شوهر ای وای نرفتم حالا باید چیکار کنم.

ولی اگه کسی پیدا کردین که باهاش مَچ بودین و همه جوره باهاش اکی بودین و احساس کردین این کسی که میتونید تا اخر عمرتون بهش نگاه کنید حتما ازدواج کنید.انشاالله که خوشبخت بشینangel

 

 

 

 

 


سال نو مبارکheart

امسال عجیب ترین عیدی بود که ما داشتیم انقدر عجیب که زا اول عید تا آخر عید بابام با هر کی حرف میزد میگفت تو این 30 سال که من ازدواج کردم تا حالا همچین عیدی نداشتیم در واقع تا حالا تو خونه نبوذیم.

البته ما از اونا نیستیم که زیاد اهل مسافرت باشیم تو عید،اعتقاد داریم که عید همه جا هم شلوغه هم گرونه برای همین اصلا ارزش نداره که بری سفر.تنها جایی که میریم شهر عزیزمون قزوینِ.روز اول عید ما وبقیه خاله ها و دایی هام میریم خونه مادر جونم ناهار حتما ماهی و فسنجون داریم،همه خوشحالیمُ میخندیم و کلا تو کار روبوسی هستیم.cheeky

 

ادامه مطلب


اخ از این فضای مجازی و اینترنت که کلا وظیفه ش اینه که حال ادم بگیره.

من اصولا تو فضای اینترنت فعالیت نمیکنم یعنی اینستگرام دارم ولی فعالیتی توش ندارم.نمیدونم شاید به خاطر اعتماد به نفس پایینمه. احساس میکنم عکس تکی من تو دشت و دمن برای کسی جذاب نیست یا غذایی که من تو رستوران میخورم به کسی ربطی نداره یا برای ادما مهم نیست که من الان پشت فرمونم و دارم چه اهنگی گوش میدمindecision

برای همین کلا عکس نمیزارم.ولی این حس و راجع به عکس و استوریای دیگران ندارم.

با اینکه از اینستگرام بدم میاد ولی روزانه چند ساعت توش چرخ میزنم نمیدونم چرا؟

اینستگرام هر روز خبرای بد بهم میگه هر روز کاری میکنه که از خودم بدم بیاد به اینکه چرا من زیبا نیستم چرا من خلاق نیستم،چرا من پرانرژی نیستم،چرا من یه کار خفن ندارم که توش بهم خیلی خوش بگذره و کلیم پول در بیارم و بعدش با این پول برم یه عالمه لباسای قشنگ و گرون بخرم و بپوشم،تو کافه در حالی که یه لیوان قهوه دستمِ و دارم لبخند میزنم یه عکس بگیرم و پست کنم تو صحفم.یا اینکه هم بتونم یه کتاب خون حرفه ای باشم و هم ورزش کنم،هم به پوستم برسم و هم یه رژیم غذایی داشته باشم  و فقط تو وعده های غذاییم اووکادو بخورم.

بعد از همه اینا بتونم با یه مرد فوق العاده قرار بزارمُ بعدش شروع کنم از خودم و مرد زندگیم فیلم بگیریم و نحوه ی اشنایی معمولیمون برای همه طوری توضیح بدیم  که همه فکر کنن ما لیلی و مجنونیم که الان به هم رسیدیم. 

خلاصه اینکه اینستگرام هر روز به من میگه که تو یه دختر مستقل نیستی چون همه از 18 سالگی دارن کار میکنن و فقط تویی که تا 25 سالگی سر کار نرفتی واسه همین کلی از همه عقب تری.

همه میتونن با  مشکلاتشون و غماشون راحت کنار بیانُ عاقلانه و منطقی حلش کنن فقط تویی تو این دنیا که نتونستی غماتُ بدی به دست باد انگار که فقط تو هستی که غمگینی و بقیه اصلا نمیدونن غم چیه.

ادامه مطلب


 

من کار میکنم ولی کارم دوست ندارم مثل خیلی های دیگه که کارشون دوست ندارن.ولی من یه زره بیشتر دوست ندارم.

همش تو فکر اینم که کارم عوض کنم ولی نمیدونم چه کاری هست که من میتونم باهاش خوشحال باشم .میتونم تا اخر عمرم انجامش بدم و ازش خسته نشم.وقتی به یه نفر این حرف میزنی میدونی چی میگه حرفای قشنگ میزنه.

همه میتونن حرفای قشنگ بزنن مثلا بگن برو سراغ کاری که دوست داری، برو فکر ببین چی خوشحالت میکنه مثلا از بچگی دوست داشتی چیکاره بشی خوب اینو که همه میدونن.مثلا میگن برو سراغش حتی اگه اون کار یه کار معمولی باشه یا حتی اگه اون کار یه کار خیلی سخت باشه که  انجامش غیرممکن باشه.

follow your dreamheart

ولی هیچ کس نمیگه چطوری این کار بکنیم، ای کاش یه جایی بود که تو میرفتی اونجا میگفتی مثلا من دوست دارم نویسنده بشم بعد می یومد بهت کمک میکرد به چند تا جا معرفیت میکرد بهت انگیزه میداد اجازه می داد بدون خجالت حرفات،فکرات،عقایدت بزنی . میگفت از اینجا شروع کن حالا برو مرحله بعدی وتا وقتی که تو یه نویسنده خوب میشدی همراهت می یومد بعدم دیگه خودت بودی خودت

ولی همچین جایی وجود نداره که اگرم باشه من ازش بیخبرم پس باید همچین جایی و تو وجود خودمون بسازیم

که بسی این کار سخت می باشد.

بعضی وقتها میگم که بیخیال بشم و بمونم سر همین کارم ولی بعدش به خودم میگم اگه نرم دنبالش اونوقت بعدا افسوس میخورم ومیگم ای کاش میرفتم.و واقعاًم افسوس میخورم چون تا الان هزار تا چیز بوده که همیشه به خودم میگم ای کاش رفته بودم دنبالش که اگه رفته بودم تا الان حتما توش حرفه ای شده بودم ولی .

ادامه مطلب


کلا تو ماه رمضون ادمها تبدیل به دو دسته می شن که هر دسته خودش شامل چند دسته میشه.حالا این دو دسته کسایی هستند که روزه می گیرن و کسایی که روزه نمیگیرن.

تو روزه نگیرا یه عده ای هستند که کاری به دیگران ندارند،همچنان ناهار و شامشون سروقت و اگه بفهمن کسی کسی روزه ست فقط به یه آهان خالی اکتفا میکنن یا فوقش میگن قبول باشه.

اینجور افراد از کسی نمیپرسن چرا روزه می گیری کسی هم ازشون بپرسه چرا روزه نمیگیری  جوابی ندارن جون دوست ندارن بگیرن.ولی بعضیا هستن که تو این روزا سعی دارن بفهمونن به همه که آی ایهاالناس من روزه نیستم همه بدونین.اگر بفهمن که کسی روزست سعی میکنن که بخندن یا مسخره کنن یا بگن دیوونه ای 17 ساعت به خودت گرسنگی بدی ول کن بابا اینا همه رو ا درست کردن.بعضی هاشون اگه بهشون اعتراض بشه که مثلا تو خیابون وسط پیاده رو یا وسط خیابون که داره ماشین بهت میزنه فاز تبلیغ نوشابه پپسی نگیرُ اب نخور شروع میکنن به دعوا و فش و فشکاری به طرف که به تو چه و مسئله رو ی میکنن.

حالا طرف تو کل سال یه اب معدنی هم از دکه نمیگیره بخوره ها تو ماه رمضون هوس میکنه وسط بازار ساندویچ هایدا با نوشابه کوکاکولا بخوره.از قصدم جایی میشینه که همه ببینن،که همه بفهمن این چقدر آدم کول و باحالُ با کلاسیه.

اما اون دسته ای که میگیرن خودشون چند مدل هستن.کسایی که روزه میگیرن و به کار کسی کار ندارن نه به کسی که روزه میگیره نه به کسی که نمیگیره.روزه میگیرن ،عبادت میکنن.اگرم کسی ازشون بپرسه چرا روزه می گیری یه  می گن به خاطر خدا،به خاطر خودم،به خاطر روحُ،جسمم و از این حرفا.

یه دسته دیگه هم هستن که کلا از اول تا اخر ماه رمضون غر میزنن که اَه روزه چیه،چرا باید روزه بگیریم،خسته شدیم،کی تموم میشه،چقدر طولانی شد وو اینکه این افراد روزه بگیرانه غر غرو هستند.

یه  دسته دیگه هم هستن که مدام میخوان به ادمها دستور بدن که ماه رمضونِ.تو تجریش وقتی از مسجد اومدن بیرونُ کلی عبادت کردن و فکر کردن که الان یه جای خالی تو بهشت براشون رزرو شده وفکر میکنن وظیفه و حق اینُ دارن که همه رو امر به معروف و نهی از منکر کنن،همین که چشمشون به آقای سبزی فروش می یفته که سیگار لای انگشتش زود می رن و میگن آقا خجالت بکش ماه رمضون.یا وقتی می بینن یه خانوم تو دهنش ادمسه از کنارش رد میشن و بلند میگن استغفرالله.دیدم که میگما.frown

اگر کسی می خواد روزه بگیره بگیره.اگرم کسی نمیخواد بگیره نگیره.به اعتقادات هم کار نداشته باشیم. به من مربوط نیست تو چرا روزه نمیگیری و به تو هم مربوط نیست من چراروزه میگیرم .

ادمهای روزه بگیر، اگه کسی تو story اینستگرام از غذاش عکس گذاشت نیاز نیست سریع بهش بگی من روزم عکس نزار دلم خواست چون تو روزه گرفتی که بتونی جلوی خودت و بگیری.نه اینکه مدام به ادمها بگی چیزی نخورید که من هوس غذا نکنم.

و ادمهای روزه نگیر اگر به هر دلیلی به اندازه سر سوزن مراعات کنید به کسی بر نمیخوره نیاز نیست بطری یه لیتری آب هویج و وسط باب همایون با دوستتون شِر کنید وقتی دارید راه میرید.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها